مهرزاد جانمهرزاد جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
مهرسام جانمهرسام جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

پسرهای من

مامان مهرزاد و مهرسام😍😍❤️❤️

اسباب بازی2

تنهایی و عروسکهام   وقتی تو اتاقم تنهام با عروسکهای پولیشی بازی میکنم براشون قصه میگم ، کتاب می خونم ، اتل متل میکنم سوارشون میشم بالاخره یکجوری خودمو سرگرم میکنم 2تا دیگه برام بخر ، باش اینجا دارم چشم پنگولمو در میارم ای مامان کلک داری از من عکس میگیری ...
25 شهريور 1391

اتاق مهرزاد جان

اتاق مهرزاد جان مامان جونم میدونه وقتی صدام در نمیاد ، دارم یک کاری میکنم که سرگرمم کرده طفلکی باید بیاد پشت سرم ببینه دارم چیکار میکنم و بلایی سرم نیاد آخه سابقه دارم ( حالا سر فرصت براتون تعریف میکنم که چیکارا کردم و براتون عکسهاشو میذارم)و معمولا هم دارم سرشماری اسباب بازی هامو انجام میدم اونم وسط اتاق هفته ای نیست که اتاقم تمیز بمونه الان هم درحال ارتکاب جرمم ...
25 شهريور 1391

نقاش کوچولو

نقاش کوچولو یک عصر خوب تابستون ،   رو بالکن خونمون ، جون می ده برای نقاشی کردن و برگه سفید رو رنگی رنگی کردن درست کوچیکم ولی بلدم با رنگها خوب بازی کنم و   همه جا و خودمو نقاشی کنم     نقاش کوچولو یک عصر خوب تابستون ،   رو بالکن خونمون ، جون می ده برای نقاشی کردن و برگه سفید رو رنگی رنگی کردن درست کوچیکم ولی بلدم با رنگها خوب بازی کنم و   همه جا و خودمو نقاشی کنم         ...
19 شهريور 1391

راه رفتن

اولین قدم ها من یادنگرفتم 4 دست و پا برم   اول غلط زدم به شکم خوابیدم   بعد از چند روز فقط رو دستام بلند شدم و بعد راه افتادم آخه از همون اول همش تو روروئک بودم ایناهم اولین عکسهام که مامانی ازم گرفته ...
12 شهريور 1391

اسباب بازی

آقا پلیسه نمیدونم چه حس  قشنگیه که من به آقا پلیس دارم خیلی دوستشون دارم شاید پیشتر از 30 - 40 تا موتور آقا پلیسه و خود آقا پلیسه   ماشین آقا پلیسه     دارم   خوب دوسشون دارم   ...
8 شهريور 1391

من و دوستم

من و دوستم دیشب عروسی بودیم   این خانم خوشکل ایلما خانمه ، دوستمه  نمی خواست عکس بگیره ، به زور نگهش داشتم ازش عکس بگیرم   ...
8 شهريور 1391

شکوبیس

لذت خوردن شکوبیس دیروز مامانی برام شکو بیس درست کرد خیلی خوشمزه بود و منم تلویزیون نگاه میکردم و   4-5 تیکه رو یکجا رفتم بالا ...
6 شهريور 1391

اولین روز تولد

نوزادی مهرزاد جان   به مامانم گفته بودید این پسر خوشکلتون وقتی به دنیا اومده چه شکلی بوده       این عکس ها   رو روز تولد هنوز مامانی از اتاق عمل بیرون نیومده بود از من گرفتن                       خسته راهم خوابم ...
6 شهريور 1391

اولین مرواریدها

اولین مروارید ها   مامان جونم میدونم سرت شلوغه به خاطر همینه که وب هم تازه داره به روز میشه خدارو شکر که هممون سلامت هستیم و خوشحال اولین دندون های سفیدمو بدون درد و تب تو 8 ماهگی درآوردم هیچ کس متوجه دندونام نشد تااینکه مامان با لیوان شیشه ای بهم آب دادن و صدای دندونام رو شنیدن که به لیوان میخوره بعد وقتی دستشو کرد تو دهنم از ذوق جیغ کشید مامانم اینقده خوشحال شده بودکه اول لپمو بوسید و بعد به مادرجون زنگ زد تا بهش خبر بده اولین کسی که بعد از مامان متوجه شد من دندون درآوردم مادرجون بود ...
5 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرهای من می باشد