ضربه خوردن تو مهدکودک
از دست این مهدکودک ها
روز دوشنبه 12 آذر ماه طبق معمول هر دوشنبه از طرف مهد باید میرفتیم کلاس ژیمناستیک، ساعت 12 مدیر مهد زنگ میزنه به مامانم و میگه نگران نشید ها مهرزاد خورده زمین 1کم صورتش زخم شده کی میاین دنبالش؟
مامانم هم زنگ به آقا جون و اون میاد دنبالم و تا 1/5 که مامان میرسه خونه میبینه واویلا پسرش چه بلایی به سرش اومده ، خدا بهش رحم کرده و زنگ میزنه تو مهد و هرچی دلش میخواد به مهد و مدیر و مسئول اونجا حواله میکنه
جزئیات رو هیچوقت برای مامانم تعریف نکردم ولی اینجوری که از شواهد معلوم بود و یک کم برای مامان تعریف کردم موقعی که می خواستیم سوار سرویس بشیم بچه های بزرگتر همدیگه رو هل میدن و به من تنه میخوره و من از روی پله دومی پرت میشم وسط خیابون و خاله میاره داخل مهد و شکلات دهنم میذارن و به حالم میارن و یخ رو پیشونیم که ورمش بخوابه تا 1 که میان دنبالم چیزی معلوم نشه چی بگم والا
اینم مدرک اون بلا که تا چند وقت مامان نگام میکرد دلش ریش ریش میشد