نمایشگاه کتاب
نمایشگاه کتاب
جمعه 26 مهر رفتیم نمایشگاه کتاب تا کتاب های جدید بخریم و شبها که خواستیم بخوابیم حداقل کتاب های جدید بخونیم و بخوابیم ، اون کتاب های قدیمی بعضی هاشون دیگه ورق ورق شدن، یک بن 30تومانی خریدیم و رفتیم سمت نمایشگاه اول که وارد نمایشگاه شدیم ، پامو کردم تو یک کفش من کتاب بن تن میخوام!!! حالا مامان یکی یکی غرفه ها رو دنبال کتاب بن تن گشتن تا بالاخره 1 کتاب رنگ آمیزی بن تن پیدا شد و مامانی خریدش.
دیگه آروم شدم، غرفه کوچیکی برای بچه ها بود تا نقاشی بکشند و من هم طبق معمول همیشه باید هنرمو ثبت میکردم ربع ساعت شایدم بیشتر مامان رو صندلی نشستن و منم نقاشی میکشیدم، 1 آقا خرسی هم بود هی ازمن سوال میپرسید منم سرمو بالا نمی آوردم ببینمش آخه گرم نقاشی بودم
سوژه های قشنگی برای نقاشی بود اما تا مامان دوربینو بیرون میاورد دیگه صحنه گذشته بود
1جا 1 کتاب برداشتم و رو زانو هام نشستمو کتاب رو ورق میزدم انگار دارم میخونمش
1جا دیگه مامان رو صدا زدم و دستشو کشیدم و 1 کتاب که اعضای بدن بود رو نشونش دادم و مامان برام خریدش ، غرفه داره تعجب کرده بود و پرسید پسرتون چند سالشه مامان گفت 3 سال و 9 ماه ، خوبه تو این سن به این کتاب ها علاقه نشون میده
اینم 2 تا عکس نمایشگاه: