مهرزاد جانمهرزاد جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
مهرسام جانمهرسام جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

پسرهای من

مامان مهرزاد و مهرسام😍😍❤️❤️

خوش آمدید

به وب من که مامان جونم برام درست کرده خوش آمدید

 

Welcome Scraps




 

 

 

Welcome Scraps

 

 من 25/آذر ماه /1388 در یک صبح زیبا پا به این دنیا گذاشتم. بابا و مامانم اسمم رو مهرزاد گذاشتند نامی اصیل و آریایی (مهرزاد اسم اصیل ایرانیو به معنی زادهٔ مهر یا فرزند خورشید است (که مهر خود به معنی محبتیا خورشیداست) پیروان میترایسم یا آیین مهر پرستی روز اول دی ماه را روز تولد خورشید می دانستند چون به تدریج روز بلندتر و شب کوتاهتر می شد و متولدین اول دی ماه را مهرزاد می نامیدند .)

 

Welcome Scraps

بندر

مسافرت به بندر  به فاصله دقیقا 6 ماه از تولد مهرسام جون، 14 آبان امسال یک کوچولو دیگه هم به جمعمون اضافه شده، النا خانم دختر عموی مهرزاد و مهرسام به خاطر همین برای تبریک و چشم روشنی با عزیز و آقابزرگ راهی بندر شدیم. چهارشنبه 28 آبان ظهر ناهار رو خونه عزیز اینا خوردیم و رفتیم سیرجان دنبال آقا بزرگ و شب ساعت 7 رسیدیم و تا جمعه هم موندیم و ظهر جمعه برگشتیم. به همه بخصوص مهرزادم خیلی خوش گذشت النا خانم ژست های مختلف تو ماشین که عمه سمیرا عکس گرفتن همون شب کنار دریا یهویییییییی ( مامان و مهرسام) همون شب کنار دریا یهویییییییی (آقا بزرگ و مامان و ...
14 دی 1393

به گل خوابوندن

 به گُل خوابوندن مهرسامم ما اینجا، تو شهرمون یک رسم داریم که نوزادهای تازه متولد شدمونو به گل می خوابونیم، اونم به این خاطر که هم بدن نوزاد بوی گل میگیره و هم اینکه دیگه به گل حساسیت پیدا نمیکنه، پایان اردیبهشت امسال مهرسامم رو با کمک مادرجون به گل خوابوندیم گل های سرخ و محمدی بودن که دور تا دور پسرمو گرفته بودن و من که از ذوق دوباره مادر شدن و تجربه دوباره این لحظات تو پوست خودم نمی گنجیدم. ...
23 شهريور 1393

این 4 ماه

این ماه سلام دوستهای خوبم، این 4 ماه خیلی زود گذشت، اووووف مثل برق و باد، دو ماه اول که تو خونه بودم و مهمون و مهمون داری و بعضی وقت ها مریض داری، مهرسامم به خاطر مشکل روز اول بلد نبود باد گلو بزنه و همش بعد از شیر خوردن باید برش میگردوندیم و چشممون بهش بود تا یک دفعه کبود نشه، به خاطر این مشکلش حتی یک شب تا صبح بیمارستان بستری شد، اما خدارو شکر کم کم خوب شد، دوباره بعد از گذشت چند روز نافش که تازه افتاده بود عفونت کرد، بماند که چقد نگرانش بودم و همش گریه میکردم، خود طفل معصومش چقد آنتی بیوتیک خورد، دقیقا تاروزی که عقیقه اش کردم مشکل داشت اماخدارو شکر الان خوبه ، بعد هم که برگشت به کار با بچه 2 ماهه، تو این...
21 شهريور 1393

دلم تنگ شده

سلام سلام سلام سلام دوست جونیا، خوبید؟ خوشید؟ خداروشکر  مرسی که مثل همیشه تنهامون نگذاشتید و کامنتهای پر از مهرتون مخصوصا نگار جون و آیسان جون شما دوستهای مهربون، ذلم تنگ شده برای نوشتن ولی باور نمیکنید وقت نمیکنم، یک دنیا حرف دارم براتون بزنم از این سه ماهی که مهرسامم وارد زندگیمون شده ولی وقت نمیکنم، انشاله سر فرصت یک عالمه عکس دارم بهترین هاشون و خاطره دارتراشونو جدا میکنم حتما حتما به همین زودی ها پست میگذارم بازم مرسی از همه تون     آرزویم اینست نتراود اشک درچشم توهرگزمگرازشوق زیاد.....   وبه اندازه هرروزتو عاشق باشی ...عاشق انکه تورامی خواهد....  ...
2 شهريور 1393

نی نی جدید

فرشته زمینی ما روز 14 اردیبهشت  فرشته آسمونی مون زمینی شد و خداوند مهربون اونو برای مامان و باباش فرستاد تا برای دومین بار لذت پدر و مادر شدن رو به ما بده، مهرسام من با وزن 3 کیلو ساعت 10:07 در بیمارستان ارجمند به دنیا اومد و مامانش ساعت 11 از اتاق عمل اومد بیرون اولین مک شیر که زد شیر پرید تو گلوش و بچه ام کبود شد، مامان چون خیلی بهوش نیومده بود مادرجون و خاله هما بچه رو میبرن پیش پرستار و پرستار مهربون اونو تو اتاق نوزادان میبره و سریع اکسیژن وصل میکنن تا بچم حالش بهتر بشه تا شب من بچه ای ندیدم و چون سرم داشت شیر هم نباید می خورد تا شب که رفتم تو اتاقش و دیدمش ولی باز نمیتونستم شیرش بدم روز بعد مامان...
25 ارديبهشت 1393

اسم نی نی مون

اسم نی نی مون تو این دوره زمونه چقد اسم پیدا کردن سخت شده، دنبال 1 اسم ایرانی و دهن پر کن و خوش معنی میگشتیم ، اونم اسم پسری که به مهرزاد بیاد اسم دختر اوه فراوون و زیبا ،اسم منو بابام انتخاب کرد از همون روزای اول که هنوز خبری هم از بچه نبود میگفت اگه پسر بشه اسمشو میذارم مهرزاد غافل از اینکه اگه دومی هم پسر بشه چی میخوای بذاری؟؟؟؟؟؟؟ نی نی مون تا همین دو سه روز پیش اسم نداشت همه جور اسمی رو مامان انتخاب می کرد و به بابا میگفت، بابا میگفت" نه" من که میگفتم بذارین ابوالفضل با همه هم سر این اسم بچه صحبت میکرد، خیلی اسمها پیشنهاد شد، "بهزاد" و" فرزاد" ، که تهشون مثل مهرزاد باشه و" مازیار"،"م...
31 فروردين 1393

13 بدر93

13 بدر سال 1393 امسال با عزیز و آقا بزرگ 13 رو گذروندیم، امسال مادرجون و آقاجون به خاطر مشکلاتی که پیش اومده بود اصلا بیرون نیومدن چه برسه به اینکه با ما بیان 13 ما هم که تنها بودیم با آقا بزرگ و عزیز رفتیم 13 خوب بود، بابا جایی بردمون که تا حالا نرفته بودیم، 13 امسال هوا بارونی بود، جوری که صبحانه رو تو ماشین خوردیم،هوا بهاری و عالی بود، هر از گاهی بارون شدید میشد و نمیشد نشست و یک موقعی هم بارون نم نمک میزد و لذت میبردی، با این حال من که تو ماشین بند نبودم، هوا سرد و گرم حالیم نبود ، جای وسیعی رو پیدا کرده بودم  و فقط میدویدم قبل از ما آتیشی روشن کرده بودن و وقتی ما رسیدیم اونا رفته بودن...
18 فروردين 1393

سال تحویل

تحویل سال 1393 سال92 خدارو شکر با همه خوبی ها و بدی هاش گذشت، امیدوارم سال 93 هم خوب و خوش بگذره، امسال تحویل سال خدا روشکر بابا با همه مشکلات کاریش کنارمون بود. سفره هفت سین امسال با کمک مامان انداختم، اونجا به سمنو ها ناخنک هم میزدم که مامان دید اینجوری نمیشه کل ظرف سمنو رو گذاشت جلوم و من هم نصف بیشترشو خوردم،شمع هم که هرچی تو خونه داشتیم آوردم و گذاشتم وسط سفره هفت سین ، در نهایت رسید به شمع های سوفله خوری که اونها رو هم گذاشتم،و خودم روشنشون کردم بماند که چند بار دستمو با موم شمع ها سوزوندم ول ی ول کن نبودم، تخم مرغ های امسال رو به تعداد افراد خونواده مون من رنگ زدم، به ماهی قرمزهامون سماق...
10 فروردين 1393

سال نو مبارک

سال 93 مبارک عطر نرگس            رقص باد                    نغمه شوق پرستوهای شاد                                          خلوت گرم کبوتران مست                  &n...
10 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرهای من می باشد