شیطنت های من2
شیطنت تازه
امروز ظهر وقتی مامانی منو از مهدکودک برداشت رفتیم ناهار بخریم و یک کم خرده ریزه اما طبق معمول منهم شیطنتم گل کرد مامان حواسش از من پرت شد و منم شیطون گولم زد و یک آن صدای جیغ مامانم رو شنیدم که منو صدا میزد ، به سرعت برگشتم سمت مامان ، تمام بدن مامانم داشت میلرزید و صدای به هم خوردن زانو هاش رو میشنیدم ، بهم گفت که کار خطرناکی کردم ، خدا رحم کردو همین جوری گریه میکرد.
واما داستان :« وقتی حواس مامان به من نبود من هم چیپس برداشتم و رفتم سمت ماشین ، اونم وسط بلوار با سرعت ماشین ها ، حالا شما حساب کنید ؛داشتم میرفتم وسط خیابون ، ، جلو در مغازه 2 تا ماشین پارک کرده بودند و من داشتم از کنار دومی هم رد میشدم که صدا مهرزاد مامان رو شنیدم»
بنده خدا صاحب مغازه رنگش رفته بود حالا یا از جیغ مامن جا خورده بود یا اونم ترسیده بود
خدایا به بزرگیت قسمت میدم همه بچه ها رو برا پدر و مادرشون سالم و سلامت نگهداری
آمین