کتابخونه من
اطلس کودکان
ا ز اونجا که هرشب یا قبل از چرت روزانه باید کتاب بخونم تا خواب برم و مامان برام کتاب میخونه همه جای خونمون یک دونه کتاب چی بگم حداقل اش 3 تا کتاب پیدا میشه ، کنار تخت خواب مامانم ، کنار تخت خواب خودم ، تو پذیرایی، و حتی شبهای تابستون که رو بالکن و توپشه بند می خوابیم کتاب پیدا میشه اونجا دیگه این چند وقت کتابخونه شده، همه جور کتاب دارم دیشب که مامانم شمرده بود 5 کتاب برجسته بود سه تا کتاب قصه، یک کتاب بزرگ قصه های شب و یکی هم اطلس کودکان، دیگه شبی نمیشه که با کمتر از 3 کتاب خواب برم و به خاطر همین مامان میدونه که معلوم نیست کدوم کتاب رو انتخاب کنم دیگه کتاب هامو جمع نمیکنه تا شب قرار نباشه به خاطر یک کتاب بدو بدو بیاد تو و دوباره بدو بدو بیاد بیرون( منم لجباز)،
اطلس کودکان اسم یک کتابه، عکسهای مختلف و زیادی داره از همه جای دنیا و از اونجایی که بیشتر صفحاتش عکس حیوونهاو آدم های مختلفه من عاشق این کتابم
مامان میگه کم کم کمکم میکنه اسم کشور ها و پرچم هاشونو یاد میگیرم یکیو یاد گرفتم
پایتخت روسیه : اسکول( مسکو )
مامانم هم خوشش میاد از این پایتخت روسیه به بابام گفت: ازم بپرسه منم جوابشو دادم و بابام دیگه می خندید
اما این از عکسها
اینجا دیدم مامان داره ازم عکس میگیره خجالت کشیدم