شب قدر
شب قدر و احیا نگه داشتن من
شب 21 ماه رمضون با مامان ومادر جون و خاله های مامان و دختر خاله های مامان ( دیگه فکر کنم متوجه شدید هر جا بریم اکیپی با هم میریم )رفتیم مصلی امام علی (ع) برای احیا
اولش همه چی خوب خوب بود چه پسری ماشاله آقا بعد از 2-3 دقیقه از کنار مامان یک کم میرم عقب تر و بدو بدو هام شروع شد، از اونجایی که هر جا بریم باید یک شیطونی بکنم دویدم سمت قسمت آقایون و مامان هم داشت از کنار پرده نگاهم میکرد و نمیتونست بیاد اون قسمت و من از خدا خواسته دویدم و رفت سمت جایگاه فیلم بردار مراسم و 5-6 تا پله داشت رفتم بالا( اینجا رو عکس ندارم چون مامان داشت تو سرش میزد ) و مادر جون اومد دنبالم و منو 1 آقایی آورد پایین .
بعد چهار پایه های مصلی( که برای اونایی بود که نمیتونستن رو زمین بشینن) رو از تو سالن جمع میکنم میارم جلو مامان و خانواده مامان ردیف میکنم و چهار دست و پا از روشون رد میشم
خوب خسته شدم یک کم تجدید انرژی برای دویدن های بعدی مادر جون مهربون کمک میکنه کلوچه ام رو باز کنم
یام یام خوشمزه است به هیچکس هم نمیدم بخوره
بعد از یک مدتی دیگه مصلی شلوغ شد و همه چهار پایه هامو بردن و من مهر های نماز رو برای بازی انتخاب کردم و با هاشون برج میسازم
بعد زیر چادر مامان بازی میکنم و رو کولش سوار میشم
اینجا دیگه خسته شدم و خوابم میاد اما هنوز جا برای خوردن دارم دراژه ها رو دو لوپی می خورم دور دهنم هم رنگ شده
دیگه طبق ساعت همیشگی ساعت 11 وسط الغوث الغوث گفتن ها خواب رفتم
این هم عکسهای احیا نگه داشتن منه خدا قبول کنه