مهرزاد جانمهرزاد جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
مهرسام جانمهرسام جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پسرهای من

مامان مهرزاد و مهرسام😍😍❤️❤️

مسافرت یک روزه

1392/3/1 10:52
نویسنده : مامان حدیث
196 بازدید
اشتراک گذاری

یک روز خارج از شهر

دیروز رفتیم شهرستان برای دیدن دایی بابام که از مکه اومده بودن بماند که مامانم چقده دروغ سر هم کرد تا تونست امروزه رو مرخصی بگیره ، (آخه به این راحتی ها نمیتونه مرخصی بگیره ) 

 


بگذریم صبح 8/5 راه افتادیم 11/5 رسیدیم اول رفتیم خونه یکی دیگه ار دایی های بابام اونجا یک گوسفند کوچولو 10 روزه داشتن و من هم منتظر فرصت

بنده خدا فکر میکردن من ازش بترسم به خیالشون دیگه میشینم و از جام تکون نمیخورم ولی ای دل غافل نمیدونستن که بعبعی باید از من بترسه


1

 

کل اتاق رو دنبالش  دویدم من بدو بعبعی بدو دیگه استکان چایی ، قندون قند همه نقش زمین بودن تقصیر من نبود ها تقصیر بعبعی بود اگه نمیدویید منم نمیدوییدم


2

 

3

بنده خدا خیلی تعارف کردن ببریمش ولی نه جایی برا نگهداریش بود و نه میتونستیم شیرش بدیم اگرچه مامانی خیلی دوست داشت بیاریمش اما بابام مخالفت کرد من که خیلی گریه کردم

تا 12/5 اونجا موندیم بعد رفتیم خونه میزبان اصلی

اونجا 2تا کوچولو دیگه بودن مامان هم تو رودربایستی گیر کردن و نمیتونستن چیزی بگن دیگه تصور کنید من چه کردم

نیم ساعت بعد از اینکه نشسته بودن و دیدن که پیدام نیستم دنبالم گشتن و تو کوچه کنار یک تپه خاکی پیدام کردن که نشسته خاک بازی میکردم

اومدیم داخل و دست و صورتم و لباسهامو تمیز کردم و نیم ساعت بعد تو باغچه خاک بازی میکردم

دیگه موقع ناهار رو موتور بودم و ...

خدا به مامانم صبر بده

بعد از دو سه ساعتی دوباره برگشتیم خونه اولی و این بار من الاغ دیدم و سوارش شدم مگه من از چیزی میترسم


4

دو تا پاهامو میزدم به پلوهاش میگفتم :« بلو ، بلو» یعنی برو، برو

دیگه موقع برگشتن به صندلی ماشین نرسیدم و خواب رفتم


5

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان کیان کوچولو
4 خرداد 92 13:50
ای جاااان چه کیفی کرده پسرمووون ولی بعدش
حتما دکتر ببرش مامانی ...


سلام بله ایشون حسابی کیف کرده
آيسان مامان ماهان
5 خرداد 92 10:09
آخ جون ،خوش بحالت مهرزاد جونم..چه كيفي كردي خاله جونم...چه الاغ سواري عالي..اي ولله كه اينهمه جسورو نترسي قربونت برم...كاش ببي رو ميياوردين كهبزرگ و چاق و چله شد با هم مييومديم ميخورديمش خاله


سری بعدی که رفتیم بزرگ شده اش رو میاریم
مامان عرفان
27 خرداد 92 10:32
مهرزاد جون همچين ماهرانه نشسته رو الاغ كه انگار صد ساله سواركاري كرده .




بسکه رو منو باباش نشسته حرفه ای شده

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرهای من می باشد