مهد کودک امسال
مهد کودک امسال
یک چند روزی نرسیدم وبمو به روز کنم ، آخه 2 هفته پیش با بابایی رفتیم سمالی Semali ( یک روستای خیلی کوچیک بعد از جیرفت که همکار بابا اونجا زندگی میکنه، عکسهای دوربین پیش باباست و از اونجایی که همیشه نظم و ترتیب تو این وب حرف اول رو میزده تا روز شمار باشه صبر کردیم تا عکسها بیاد اما تا امروز نرسید به همین خاطر دیگه خودمونم افسردگی گرفتیم این پست رو میذاریم هروقت اون عکس ها رسید اونو میذاریم
امروز 3 مهر ، دیشب رفتیم تمام وسایل مهدکودک رو خریدیم، البته ناگفته نماند که من پیروز شدم و از 15 شهریور برگشتم به همون مهد قبلی (آیناز )، هر سال اول سال یک لیست بلند بالااااااااااااا به مامان میدن که اینها رو بگیر، مامانم دست به سینه جلو ما تا کمر خم چشم رو میگه، اینم بگم که تا آخر شب که مامان برچسب وسایلمو میزد همش میگفتم : « خیلی دوست دارم ، چه دختر خوبی که اینا رو برا من گرفتی، تو هم دختر خوبی باش کوچولو شدی منم برات از اینا می خرم،مرسی که اینا رو برام خریدی و... » مامانم هم ذوق میزد که همچین بچه قدر شناسی داره .
اینا خریدهای دیشبمونه،
اینام من که عکس انداختم (آخه یکی نیست بگه بچه رو تو آفتاب نگه میدارن عکس بگیره ؟)
اما اینجا مامانی متوجه شده و منو به این سمت بالکن هدایت کردند، تا بشه عکس گرفت.