مهرزاد جانمهرزاد جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
مهرسام جانمهرسام جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پسرهای من

مامان مهرزاد و مهرسام😍😍❤️❤️

راستگو ترین مرد دنیا

1392/3/6 12:11
نویسنده : مامان حدیث
328 بازدید
اشتراک گذاری

بزن دست قشنگ رو

بهترین چیز برای پدر و مادر اینه که بچه اش اونو جلوی بقیه روسفید کنه

منم همینکارو کردم یاد نگرفتم هیچوقت دروغ بگم

قصه از اینجا شروع میشه که منو از مهد آوردن خونه بعد از استراحت و چرت بعد از ظهر مامانم دید که من جلو موهامو کوتا ه کردم

با کمال خونسردی از من پرسید موهات چی شده؟

گفتم : بلند بود تو چشمام بود کوتاهشون کردم و با اشاره نشونش دادم چه جوری.

مامان : کجا ؟

من : اتاق خاله فاطمه (مربی مهد )

مامان و بابام با هم حرف زدند و هردوتا موافق براینکه فردا در این مورد با مدیر صحبت کنند

اونشب گذشت و روز بعد مامان وقتی منو رسوند مهد با مدیر مهد صحبت کرد و از اونجایی که به من اعتماد 200000000% داره گفت که باید بیشتر مواظب باشند حالا ادامه ماجرا

مدیر : امکان نداره در اتاق قفل بوده؟

مامان : مهم نیست موهاش کوتاه شده مهم اینه که اگه قیچی دستش وبده تو چشم خودش یا یکی دیگه میزد چی جواب میدادین؟

مدیر : چرا دست زده ؟

مامان : من از بچه 3 ساله توقع ندارم شیطونه ولی از شما توقع دارم

مدیر : اینجا نشده در اتاق بسته است؟

مامان : بچه من دروغ نمیگه .

مدیر : ولی الآن داره درغ میگه ؟

مامان : منظورتون چیه ؟ یعنی بچه من دروغ میگه ؟

مدیر : بله داره دروغ میگه ؟

مامانم از جواب مدیر جا خورد منو کشوند کنارشو از من پرسی: کی موهاتو کوتا ه کرده ؟

گفتم : خودم.

مامان :با چی ؟

من : قیچی.

مامان : کجا کوتا ه کردی؟

من : اتاق خاله فاطمه .

مامان : در اتاق خاله فاطمه بسته است قیچی کجا بود؟

من به در ورودی که نزدیکمون بود اشاره کردم و با اشاره دستگیره در رو کشیدم پایین و گفتم اینجوری بازش کردم.

انگار دنیا رو به مامانم دادند با غرور از کنارم بلند شد و فقط به مدیر نگاه کرد و گفت بیشتر مواظبشون باشید و رفت بیرون و منو گذاشت مهد.

ظهر که خونه برگشتیم برام خمیر بازی جایزه گرفت و گفت این جایزه امروزه که راست گفتی.


1

دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود.

2

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

سارا مامان آرتین
7 خرداد 92 15:07
احسنت به این پسر راست گو و فهمیده و مامان گلش که اینجوری تربیتش کردهههههههه
تعجبم از مدیره مهدههههههههههه


آره خاله جون ممنون
مامان مهراد
7 خرداد 92 16:26
آفرین چه پسر خوبی. مطمئنم مادر و پدر با اخلاقی داره که یاد گرفته.


ممنون عزیزم تمام سعی مو میکنم که با وجدان بار بیاد
مرضیه مامان آنیتا
7 خرداد 92 18:15
آفرین به مهرزاد راست گو.خوشم اومد !!! چه مدیری! خوب کردید تذکر دادید عزیزم.بچه های عزیز پیشوشن امانتن.نباید سهل انگاری کنن
مامان زهرا
8 خرداد 92 2:52
بیائید تا هستیم همدیگر را لمس کنیم، سنگ قبر احساس ندارد . . .
مامان سيد محمد سپهر
8 خرداد 92 9:47
ممنون عزيز دلم خدا ني ني شما را هم نگه داره
مامان ماهان
8 خرداد 92 10:07
واي چه كيفي كردم از راستگويي و جرات اين پسمل نازمون الهي كه هميشه رو سفيد بشي كه ماماني رو رو سفي كردي..... ماماني اي ول حال خانم مدير سهل انگار و دروغگو ررو گرفتي
مامان ماهان
9 خرداد 92 9:54
سلام مرسي عزيز دلم از لطفت...خدا مهرزادت رو حفظ كنه كه آقاست و ماماني رو برا مهد رفتن اذيت نميكنه...راستي فكر دشمن نبودم..مرسي كه يادم انداختيشون...



عزیزم مواظب خودت باش
رها مامان راستین
11 خرداد 92 18:16
عزیزم خصوصی داری


سلام چشم اومدم
زهرامامانه ایلیا جون
20 خرداد 92 6:27
افرین به این شیرین پسر که راستشو گفته و افرین به مامانش که ازش حمایت کرده و جواب مدیر و خوب دادهاینم دست قشنگه


ممنون خاله مهربون
مامان عرفان
21 خرداد 92 12:12
آفرين مهرزاد جان كه مامان را رو سفيد و سربلند كردي


ممنون از آفرینتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرهای من می باشد