مهرزاد جانمهرزاد جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
مهرسام جانمهرسام جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پسرهای من

مامان مهرزاد و مهرسام😍😍❤️❤️

یک شب خوب

1392/3/10 11:01
نویسنده : مامان حدیث
267 بازدید
اشتراک گذاری

یک شب تو شهربازی

بعد از مدت ها با مامان و مادرجون و خاله های مامانم و دخترخاله های مامانم (اصولا همیشه مجردی گردش و تفریح داریم ) رفتیم شهربازی به همه بخصوص به خودم خیلی خوش گذشت

سوار ماشین شارژی شدم ، گرچه خودم 2تا دارم یک موتور شارژی و یکی هم ماشین شارژی ولی ماشین های اونا فرق میکنن!!!!

مامان بدبختم هم از ترس اینکه گم نشم دنبالم میدوید


ماشین شارژی

هنوز تموم نشده بدو بدو رفتیم آبشارش  که دیگه تاریک بود عکسم سیاه شد

تصور کنید مامان منو که من تو صفم و اون بدو بدو کنار بلیط فروشی و یک چشمش به منه و بدو بدو کنار من و با من میاد تا بازیم تموم شه و دوباره همه چی برای هر وسیله تکرار میشه


قطار2

بعد توی قطار با الینElin ( نوه خاله مامانم) نشستیم


قطار

اینجا من عصبانیم که چرا راه نمی افته اخمهامو ببینید

 سوار اسب های پرنده هم شدیم و اینقده تند میچرخید که سرمون گیج و ویجی شد

و در یک ثانیه مامان چشمش از من غافل شد و یک آن که نگاه کرد کنار استخر بزرگ آب بودم که اگه نگرفته بودم  خدا میدونست اون شب چه اتفاقی می افتاد خدای نکرده

بعد رفتیم سفینه شدیم چون نمیذاشتن تنها سوار شم مامانم هم نشست کنارم ولی تا وقتی پایین اومدیم جیغ میکشید و من میخندیدم وقتی هم اومدیم پایین بهش گفتم : کیف کردم!!!

بعد رفتیم شام و بعد نوبت ماشین برقی شد و من کنار مامان نشستم اینجا بود که مامان سوء استفاده کردند


ماشین برقی

و بازی آخر جامپر بود که به قول مامانم بیشترین انرژیم اونجا خالی شد از بس بپر بپر کردم


جامپر


ساعت 12/5 که برگشتیم به صندلی ماشین نرسیدم و خواب رفتم بسکه دویدم

این بود قصه یک شب خوب و خوش کاش بابام هم بود بیشتر خوش میگذروندیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

مامان مهراد
13 خرداد 92 0:27
به به چقدر خوب و عالی. چه کیفی میده شهربازی آآآآ.



بله جای شماهم خالی
مامان ماهان
13 خرداد 92 11:42
اي ول مامان مهرزاد جونم كه آقايون رو نميبريد گردش...دست خوش..مجردي يه حال ديگه هست
مامان ماهان
13 خرداد 92 11:43
عزيزم مهرزاد جونم چه مامان مهربون و دلواپسي كه همش مواظبت كه هم گم نشي هم كيف كني...شمام عجب شيطونيا خاله دوتا دوتا ماشين و موتور شارژي داري اونوخ مث ماهان ميگي اينا يه چيز ديگن...
مامان ماهان
13 خرداد 92 11:44
مامان مهرزاد جونم دعوتت ميكنم بتو بازي وب شركت كني...
سارا مامان آرتین
13 خرداد 92 15:27
همیشه به گشت و گذار و تفریح خاله جون این مامانو اذیت نکن و همش پیشش باش تا خدای نکرده گم نشی الهی بگردم واسه بپر بپر و بعد هم یه خواب جانانه مامانی خیلی سخته کنترل بچه ها تو جاهخای شلوغ .. میدونم از استرس اصلا بهت خوش نگذشت... ولی خوب یه دوره است میگذرهههههههه
مرضیه مامان آنیتا
13 خرداد 92 23:55
تنها تنها می رید خوش می گذرونید؟!!! پس من و آنیتا چی؟.همسشه به گردش و حوش گذرونی...
واقعا سخته مراقبت از بچه ها توی پارک من که با یه نوپا می رم,خسته می شم.اما مهم اینه که اونها خوشحالن همین واسه ما مامانها یه دنیا می ارزه


واقعا همینجوره انشاله سری بعد با هم
رها مامان راستین
14 خرداد 92 12:55
همیشه به گردش وشادی
مامان کیان کوچولو
15 خرداد 92 0:05
به به حسابی خوش گذشته هاااااااااا همیشه بری گردش خاله جوووون خصوصی
پگاه مامان آرتین
18 خرداد 92 9:22
عزیز دلم هرجا می ری شاد باشیحسابی بهت خوش گذشته دوست دارم.مامانی ببوسش


ممنون از شما
شما هم آرتین جون رو ببوسید
مامان عرفان
20 خرداد 92 8:22
در جامپر بچه ها اونقدر خسته ميشن كه عوضش فرداش خوش به حال مامان ها ميشه چون بچه ها تا لنگ ظهر مي خوابن و شلوغي نمي كنن.


واقعا ولی مهرزادی ساعت 6 بیدار شد و رفت مهدکودک آخه مامان باید میرفت سر کار
مامان عرفان
21 خرداد 92 12:05
ايشـــــــــــــــــالا هميشه خوش باشين


ممنون از محبتتون
مامان عرفان
21 خرداد 92 12:06
پس تو هم با من همدردي ؟؟؟ درك ات مي كنـــــــــــــــــم . بيچاره بچه هامون كه به خاطر كار ما مجبورن زود بيدار بشن .



بزرگ بشن درک میکنن همه چی به خاطر خودشون بوده
امیدوارم
مامان عرفان
21 خرداد 92 12:06
برو خصوصي


بدو بدو اومدم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرهای من می باشد