شیطنت های من
شیطنت من هیچوقت از شیطنت هامو خطرهایی که همیشه از بیخ گوشم میگذره و فقط خدا کمک میکنه که اتفاقی برام نیفته براتون تعریف نکردم ، اما اینو که از همه داغ تره و دیشب برام اتفاق افتاده میگم ( وقت کنم براتون قبلی ها رو هم تعریف می کنم و عکسشم براتون میگذارم . ) دیشب بعد از اینکه شام خوردیم(جای همگی خالی ) من مثل همیشه پا شدم و شروع به بالا و پایین پریدن از رو مبل ها و میز عسلی کردم ، هرچی مامان و بابا گفتن :« بشین می خوری زمین ، اتفاقی می افته » من گوشم بدهکار نبود ، تا اینکه به اندازه صدم ثانیه هم نشد که پام از روی یکی از مبلها لیز خورد و وسط دو تا مبل خوردم زمین ، ...
نویسنده :
مامان حدیث
13:01